بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب عبدالرضا محمودی در اوائل آذر ماه دوسال قبل از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در یک خانواده مذهبی در روستای شیبرم از توابع شهر بردخون استان بوشهربه دنیا آمدم. از قبل از دبستانم و زادگاهم جز شبهی یادم نمی آید ،چشم باز کردم در ساحل زیبای روستای اولی جنوبی قدم میزدم. از یکسال قبل از ورود به دبستان در این روستا ساکن شدیم و در همانجا سال بعد وارد دبستان شدم و دوران شیرین دبستان را در همان روستا و مدرسه کوچک گذراندم .شوق تحصیل در راهنمایی و دبیرستان مسیر روستا تا شهر که هر روز باید طی می شد و اکثر اوقات پیاده را آسان میکرد . در سال 74 جزو اولین گروهی بودیم که در رشته ریاضی فیزیک دبیرستان دکتر حسابی فارغ التحصیل شدیم. مرحله اول کنکور را پشت سر گذاشتم اما نمیدانم شوق و ذوق طلبگی و حوزه چطور در تابستان همان سال عازم قمم کرد و با رتبه خوبی در قم پذیرفته شدم و در مدرسه المهدی آیت الله گلپایگانی مشغول تحصیل شدم ودر سال سوم در مدرسه شهید صدوقی فاز دو ادامه تحصیل دادم در 5 سال شش پایه سطح را به اتمام رسانده و مشغول تحصیل دروس سطح عالی حوزه در مدرسه فیضیه و آیت الله گلپایگانی شدم، و مکاسب را در خدمت اساتید بزرگوارم حضرت حجت السلام و المسلمین عندلیب همدانی (مکاسب محرمه)وحضرت حجت الاسلام والمسلمین فخار طوسی(بیع). رسایل را در خدمت اساتید بزرگوارحضرات آقایان حسینی میانجی (استصحاب)، رسولی تهرانی(قطع وظن) و انصاری قمی (برائت) تحصیل کردم . همزمان در سال 80 در دانشگاه باقر العلوم در رشته جامعه شناسی پذیرفته شدم وتا سال 85 عصرها در این دانشگاه مشغول به تحصیل بودم. همزمان صبح ها در دروس عالی حوزه شرکت وکفایه را در خدمت اساتید بزرگوارم حضرت آیت الله سیداحمدخاتمی (جلد1)وححضرت آیت الله حسینی بوشهری (جلد2) تلمذ نمودم بعد از اتمام دروس سطح وموفقیت درامتحانات کتبی وشفاهی شروع به تحصیل دروس خارج حوزه نمودم. ابتدادر درس استاد بزرگوار مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی خارج فقه کتاب غصب راخواندم ،سپس مرتب در دروس آیات عظام سبحانی خارج اصول ومکارم شیرازی خارج فقه راتلمذ نمودم که تا کنون یک دوره خارج اصول استاد سبحانی را به اتمام رسانده در دروس خارج نکاح وحج استاد ایت الله مکارم شرکت داشته وهم اکنون در در خارج فقه صلوه وحدود استاد بزرگوار آیت الله العظمی سبحانی شرکت میکنم. همزمان با تحصیل از تدریس نیز غافل نبودم و از سال 81 تا به حال در مدارس مختلف از جمله عترت امام حسن مجتبی و امام مهدی موعود مشغول به تدریس دروس سطح یک می باشم ضمن اینکه در سال 85 در مرکز تخصصی تفسیر پذیرفته شده و در عرض سه سال در رشته کارشناسی ارشد تفسیر و علوم قرآن فارغ التحصیل شده که هم اکنون مشغول تدوین پایان نامه با موضوع جاودانگی قرآن می باشم. همزمان با تحصیل و تدریس از امر تبلیغ غافل نبوده و از همان سالهای اوائل طلبگی در ایام تبلیغی محرم رمضان و تابستان در روستاهای مختلف مخصوصا روستاهای استان بوشهرو فارس حاضر شده و به وعظ و ادای دین و انجام وظیفه پرداختم همچنین در سال 84 توفیقی نسیبم شدپس ازشرکت درآزمون کتبی وشفاهی سازمان حج به عنوان روحانی کاروان حج و زیارت در خدمت زائرین بیت الله الحرام باشم، قریب 20 سفر به عتبات عالیات و سوریه و مکه و مدینه اعزام شده ام و انجام وظیفه کرده ام ضمن اینکه از خدمت به طلاب نیز غافل نبوده و مسئولیتهای مختلفی داشته ام من جمله مسئول بسیج ومسئول فرهنگی مدرسه امام حسن مجتبی و حقانی و مسئول آموزش مدرسه مهدی موعود که سه سال است ادامه دارد . ضمنا موضوع پایان نامه دانشگاه تاثیر تلویزیون برجوانان قم بوده تحت نظر استاد دکتر فتحی مقالات متعددی در مرکز تخصصی تفسیر وعلوم قرآنی نوشته شده که در آرشیو موجود است.وهم چنین در مرکز رسیدگی به امور مساجد مقالاتی ارائه شده که موجود میباشد. مسوولیتهای مختلفی که در طول این سالها در مدارس قم داشته ام 1-مسوول فرهنگی مدرسه امام حسن مجتبی (ع) تحت اشراف حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی 2-مسوول بسیج مدرسه امام حسن مجتبی (ع) تحت اشراف حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی 3.مسول فرهنگی مدرسه علمیه حقانی 4-معاونت آموزش مدرسه علمیه امام مهدی موعود(ع) تحت اشراف حضرت آیت الله العظمی نوری همدانی 5-عضو کمیسییون فرهنگی مرکز مدیریت قم 6-عضوکارگروه اساتید مرکز مدیریت سابقه تدریس 1-تدریس عقاید مدرسه علمیه عترت 4سال 2-تدریس عقاید مدرسه امام حسن مجتبی(ع) 1سال 3-تدریس سیوطی- منطق –هدایه-صمدیه-عقاید مردرسه امام مهدی موعود(ع) 3سال. 4-تدریس مغنی در مدرسه امام صادق 5- تدریس لمعه در مدرسه خاتم الانبیا والسلام عبدالرضامحمودی |
ظلم ستیزی وعدالت طلبی
بدون تردید عنصر رهبری نقش کلیدی در میان تمامی نهضت های اصلاحی و اجتماعی در طول تاریخ بشریت از آدم تا خاتم و تا قیام مصلح کل امام مهدی(عج) را دارد که در این میان نهضت عاشورا در ردیف برترین و والاترین حرکتهای انسانی با اهداف مقدس و متعالی قرار دارد. این نوشتار در مقام اثبات این نکته بود که رهبری آگاهانه و مؤمنانه امام حسین(ع) درجریان نهضت کربلا، ریشه در آموزه های بنیادینی دارد که آن امام همام در مکتب پدر آموخته و آنها را در طول حرکت اصلاحی خود از مدینه تا کربلا به مرحله اجرا درآورده است. در بخش نخست این مقاله به محور حق طلبی و حرکت بر مدار حق اشاره شد. اینک در ادامه دنباله مطلب را پی می گیریم.
در میان تمامی حوادث و وقایعی که در طول حیات انسان بوقوع می پیوندند،
بدون تردید «مرگ» مهمترین و بزرگترین حادثه ای است که هر انسانی با آن مواجه خواهد
شد. چرا که با وقوع آن، آدمی مجبور به ترک دنیایی است که سالها در آن زیسته و با
اسباب و لوازم آن خو گرفته و با اهل آن موانست داشته و جسم و جانش با حب آن عجین
گشته است. در مقابل وارد عالمی می شود که کمتر آشنایی با آن داشته و نمی داند چه
حوادث و وقایعی را از سر خواهد گذراند و به همین خاطر همواره و در طول تاریخ
بشریت، «مرگ» به عنوان یک حادثه دهشتناک و خطیر برای آدمیان تجلی نموده است و به
لطایف الحیل از آن می گریزند و از وقوعش کراهت داشته و آن را ناخشنود می دارند.
ولی باید دانست که این کراهت و ناخشنودی از مرگ، تنها مخصوص آن عده از انسانهاست
که اولاً دنیا را به غلط محل دائمی زندگی پنداشته و گمان کرده اند آخرین منزل هستی
آنهاست و به همین خاطر برای آنکه در بهره برداری از نعمتهای آن از همگنان خویش عقب
نمانند، به منظور دست یابی به ظواهر دنیوی دست به هر عمل نامشروع و مشروعی زده اند
و د رنتیجه مختصر دنیایی برای خود تدارک دیده و سخت بدان دلبسته اند و ثانیاً مرگ
را به منزله ورود در عالم و «نیستی» دانسته و می پندارند با وقوع آن به طور کامل
«نیست و نابود» می شوند و دیگر فرصتی برای حیات مجدد به دست نخواهند آورد. اما در
این میان گروه اندکی هستند که چشم جهان بین و دیده باطن خویش را بر روی حقایق عالم
هستی گشوده و یقین نموده اند که «مرگ» چیزی نیست جز پلی که آنان را از دنیایی پر
زحمت و سرشار از نامرادی ها به جهانی سراسر روح و ریحان و آرامش و آسایش وارد می
کند. از نظر آنان «مرگ» نه بسان اژدهایی است که دهان گشوده باشد برای بلعیدن هستی
شان بلکه «قاصد»ی است مهربان و خوش خبر که از عالم قدس و ملکوت آمده و آنها را به
حیات ابدی همراه با سعادتی بی زوال فرامی خواند.
بدون شک در سر سلسله این گروه از انسانها، کسی نیست جز پیشوای نخستین شیعیان،
مولای متقیان علی(ع). او که درباره اشتیاق خویش به مرگ و شهادت و نهراسیدن از این
حادثه فرمود: «سوگند بخدا انس پسر ابوطالب بمرگ بیشتر است از انس طفل به پستان
مادرش...»
و آنگه که شمشیر شقی ترین فرد تاریخ فرق مبارکش را شکافت و در آستانه جدا شدن از
این سرای پر رنج قرار گرفت، مشتاقانه از رستگاری خویش در اثر مرگ و شهادت سخن گفت
و در طول حیات پر برکتش نیز هرگز در خاطره تاریخ ثبت نشده که حتی با اشاره و کنایه
با کراهت از مرگ سخن گفته باشد.
امام حسین(ع) نیز که در مکتب چنین پدری تربیت شده بود، همچون او بارویی گشاده به
استقبال مرگ و شهادت رفت و با آنکه می دانست عاقبت و سرانجام حرکتی که از مدینه
آغاز کرده، در کربلا با شهادت رقم خواهد خورد، لحظه ای در تداوم نهضت خویش تردید
نکرد و بارها و بارها در طول این مسیر پرنشیب و فراز و به مناسبت های گوناگون از
اشتیاق خویش به شهادت سخن گفت و اینکه هرگز هراسی از مرگ نداشته و آن را جز سعادت
جاوید و عزت ابدی نمی داند و از جمله به هنگام مواجهه با سپاه حر در منزل «ذوحشم»
خطاب به آنان فرمود:
«من آن نیستم که از مرگ بترسم، هر مرگی در راه رسیدن به عزت و احیای حق چه آسان
است، مرگ در راه عزت اسلام جز زندگی جاوید نیست و زندگی با ذلت جز مرگی که ا ز
زندگی تهی است نخواهد بود. آیا از مرگم بیم می دهی؟! هیهات که نشانت نگرفت و
پندارت ناکام ماند. من آن نیستم که از مرگ بهراسم. روحم برتر و همتم والاتر از آن
است که از بیم مرگ به زیر بار ستم روم. آیا شما به بیشتر از کشتن من توان دارید؟!
خوشا به مرگ در راه خدا...» و به هنگام خروج از مکه به سمت کوفه نیز خطاب به
اطرافیان خود فرمود:
«مرگ همچون گردن بند دختران، آویزه گلوی بنی آدم است و من چونان اشتیاق یعقوب به
یوسف، دیدار گذشتگان خود را چه مشتاقم...»
شبهه "الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی "
امروزه دینم را برای شما کامل گردانیدم و نعمتم را بر شما تمام نمودم
کلمه الیوم که علامه طباطبائی آنرا امروز معنی نموده است، امروز معنی نمی دهد بلکه امروزه معنی میدهد و اگر امروز معنی کنیم غلط میشود، مثلا در همین سوره مشاهده می نمائیم که فرموده است:” الیوم احل لکم الطیبات...امروزه چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده است“ اگر ما ”الیوم“ را به معنی ”امروز“ بگیریم اشتباه می شود زیرا می دانیم سالها قبل از این آیه چیزهایی پاک حلال شده بوده است و خداوند می فرماید: ” و یحل لهم الطیبت و یحرم علیهم الخبئث...پیامبر چیزهای پاکیزه را برای آنها حلال می نماید و چیزهای خبیث را بر آنها حرام می گرداند“
همچنین در سوره بقره که سالها قبل از سوره مائده نازل شده است مشاهده می نمائیم که خداوند می فرماید: ” یایها الذین امنوا کلوا من طیبت ما رزقنکم واشکروا لله...ای کسانیکه ایمان آورده اید از پاکیزه های آنچه به شما روزی داده ایم بخورید و خدا را شکرگزار باشید“
پس به روشنی معلوم است که چیزهای پاکیزه قبلا هم حلال شده بوده و در سوره مائده که تقریبا از اخرین سوره هایی است که به پیغمبر نازل شده است حلال نگردیده است. پس معنی کلمه ”الیوم“ بر خلاف آنچه مفسران شیعه می پندارند در اینجا ”امروزه“ است.
همچنین آیه دیگری نیز داریم که نشان می دهد کلمه ”الیوم“ به معنای ” امروزه “ در قرآن بکار رفته است، در آیه 29 سوره غافر مشاهده می نمائیم که مومن ال فرعون می گوید: ”یقوم لکم الملک الیوم ظهرین فی الارض...ای قوم من امروزه پادشاهی در زمین بدست شماست“
در این آیه نیز مشاهده می نمائیم که کلمه ”الیوم“ به منی ”امروزه“ میباشد چون تنها در ان روزی که مومن آل فرعون این سخن را گفته است پادشاهی در دست قوم او که فرعون و لشکریانش بوده، نبوده است بلکه از سالها قبل، پادشاهی دست فرعون بوده بعد موسی برانگیخته شده و فرعون را به راه راست دعوت نموده و سخنان مومن آل فرعون، بعد از دعوت فرعون به حق بوده است و نشان می دهد که کلمه ”الیوم“ به معنی ”امروزه“ یا ”در این زمانه“ میباشد.
منظور از این آیه این است که امروزه موانع انجام فرائض دینی را از میان برداشته ام و می دانیم اگر احکام دین موجود باشد ولی موانعی برای انجام آنها نیز موجود باشد مثل این است که دین ناقص است و بدین منظور است که خداوند می فرماید: ”و قتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کله لله...با آنها کارزار کنید تا فتنه ای نماند و تمام دین برای خدا باشد“
در این آیه شریفه مشاهده می نمائیم که از بین رفتن فتنه (موانع انجام فرائض دینی) باعث می شود تا تمام دین برای خدا باشد و برای بدست آوردن معنی ”فتنه“ که در این آیه آمده است اگر به آیه 217 سوره بقره توجه کنیم معلوم میشود که فتنه مانعی بوده است که کفار مکه برای پیغمبر و اصحابش که در مدینه بوده اند برای رفتن به حج بوجود میاورده اند.خداوند می فرماید: ”یسئلونک عن الشهر الحرام قتال فیه قل قتال فیه کبیر و صد عن سبیل الله و کفر به و المسجد الحرام و اخراج اهله منه اکبر عندالله و الفتنة اکبر من القتل...از تو درباره ماهی که کارزار در آن حرام است می پرسند بگو کارزار در آن گناهی بزرگ و بازداشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او و بازداشتن از مسجد حرام(حج) و بیرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا (گناهی) بزرگتر و فتنه از کشتار بزرگتر است...“
از این آیه بدست می آید که منظور از ”فتنه“ مانع شدن از رفتن مومنین به حج و اخراج اهل مکه می باشد.
لذا در تفسیر ”مجمع البیان“ که از تفاسیر شیعی است و همچنین در تفسیر طبری و کشاف زمخشری و برخی دیگر از تفاسیر معتبر مشاهده می نمائیم که در ذیل آیه ”...الیوم اکملت لکم دینکم“ آورده اند ”معنای اکملت لکم دینکم حج شماست که بدون مشرکین در بلد امن حج میکنید و مشرکین با شما نیستند“
می دانیم با فتح مکه این موانع برداشته شده است و خداوند در آیه 3 سوره مائده که ماهها بعد از فتح مکه نازل شده است و تقریبا آخرین سوره ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است موقعیت آنزمان را برای مومنین شرح می دهد و می فرماید: ”در این برهه از زمان کسانی که کفر پیشه اند، از دین شما ناامید شده اند، پس از آنان نترسید و از من بترسید در این دوران(بوسیله برداشتن موانع عبادت) دینم را برای شما کامل کرده ام و نعمتم را بر شما تمام نموده ام و دین اسلام را برای شما برگزیده ام“
در ادامه باید گفت که جمله ”اتممت علیکم نعمتی“ اشاره به فتح و پیروزی است که در فتح مکه بدست آمده است.خداوند می فرماید: ”ما تو را پیروزی بخشیده ایم پیروزی درخشانی 1 تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست هدایت کند“
در این آیه مشاهده می نمائیم که خداوند فتح و پیروزی را که در فتح مکه بدست امده است نعمت خود بر پیغمبر دانسته است.
و در آیه 3 سوره مائده که مورد بحث ماست به این پیروزی و فتح که ماهها قبل از نزول آیه 3 سوره مائده انجام شده است اشاره مینماید و می فرماید: ”و اتممت علیکم نعمتی“
معنی جمله ”رضیت لکم الاسلام دینا“ که بعد از جملات ”الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی“ آمده است معلوم است و خداوند دین اسلام را برای مومنین اختیار نموده است.
ببینید چگونه آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند و زیبنده است آیه 3 سوره مائده را از ابتدا تا انتهای آن ترجمه نمائیم.
خداوند می فرماید: ”بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت خوک و آنچه به نام غیر خدا کشته شده باشد و حیوانی که خفه شده باشد و (به چوب) مرده و از بلندی افتاده و به (ضرب شاخ) مرده و آنچه درنده از ان خورده باشدؤ مگر آنچه را (زنده یافته خود) سر ببرید و همچنین آنچه برای بتان سربریده شده و قسمت کردن شما بوسیله تیرهای قرعه، همه این کارها نافرمانی است.امروزه کسانی که کفر پیشه اند از (کارشکنی دین شما) نومید گردیده اند پس از ایشان نترسید و از من بترسید.
امروزه (بوسیله رفع موانع انجام فرائض) دینم را برای شما کامل نموده ام و (بوسیله فتح مکه) نعمتم را بر شما تمام نموده ام و آئین اسلام را برای شما اختیار نموده ام ( و از جمله الطاف دیگر من ان است) که هر کس دچار گرسنگی شود بی آنکه به گناه متمایل باشد اگر از آنچه منع شده است بخورد درانصورت خدا آمرزنده و مهربان است“
وصیّت اخلاقی امام جواد علیه السلام به یکی از یارانش
مقدمه
همواره کسانی که به محضر اولیاءِ الهی، به خصوص رسول گرامی اسلام صلی
الله علیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام مشرف می شدند، از ایشان تقاضای
پند واندرز یا نصیحتی می کردند تا در سایۀ نورانیت آن بزرگواران و مضامین
عالیۀ کلامشان، قدم به قدم، وادی سلوک و تعالی را طی کرده و از رحمت خاصۀ
الهی بهره مند گردند.
نیازهای انسان به پند واندرز
پند و اندرز در زندگی انسان بسیار اهمیت دارد؛ چنانچه امام جواد علیه
السلام در اهمیت این امر، می فرماید: «الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى
تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ
یَنْصَحُه؛ (1) مؤمن، به توفیق از طرف خداوند و پندگویی از طرف خودش و پذیرش از هر کسی که به وی اندرز دهد، نیازمند است.»
امام جواد علیه السلام در این روایت سه نکته مهم در سیر اخلاقی را بیان می فرماید:
1. توفیق الهی؛ 2. پندگویی از جانب خویش؛ 3. قبول کردن از کسی که او را نصیحت می کند.
امام باقر علیه السلام نیز در اهمیت پند دادن مؤمن به نفس خود می فرماید:
«وَ قَالَ علیه السلام مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ
وَاعِظاً فَإِنَّ مَوَاعِظَ النَّاسِ لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُ شَیْئاً؛ (2) هر کسی که خداوند برای او از خویش پنددهنده ای قرار ندهد، پندهای مردم او را از چیز دیگری بی نیاز نمی کند.»
پس با توجه به این روایت یکی از شرایط پندپذیری از دیگران آن است که
ابتدا مؤمن خود، پنددهندۀ نفس خویش باشد؛ یعنی در واقع مؤمن بیدار بوده و
قبل از اینکه دیگران عیوب و بدیها او را ببینند، به عیوب خوب واقف باشد.
ابن سینا نیز در کتاب اشارات وعظ مقامات العارفین، وقتی سعی در برهانی
کردن عرفان دارد، بیان می کند که پندواندرزی که از واعظ پاک و البته همراه
با بلاغت ارائه گردد، می تواند نقش مؤثری در تابع ساختن نفس اماره برای نفس
مطمئنه داشته باشد. (3)
از آنچه ذکر شد اهمیت پند و اندرز در سیر اخلاقی و عرفانی بیشتر روشن می گردد.
وصیت اخلاقی امام جواد علیه السلام
پس از این مقدمه، به شرح یکی از وصایای نورانی امام جواد علیه السلام در حد بضاعت پرداخته می شود.
«قَالَ لِلْجَوَادِ علیه السلام رَجُلٌ: أَوْصِنِی قَالَ علیه السلام، وَ
تَقْبَلُ؟ قَالَ؛ نَعَمْ قَالَ علیه السلام؛ تَوَسَّدِ الصَّبْرَ وَ
اعْتَنِقِ الْفَقْرَ وَ ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ الْهَوَى وَ
اعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَیْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ
تَکُونُ؛ (4)
مردی به حضرت جواد علیه السلام عرض کرد: مرا سفارشی بفرمایید. امام علیه
السلام فرمود: می پذیری؟ گفت: آری. فرمود: تکیه بر صبر کن و به فقرا در
آویز و شهوات را رها کن و مخالفت با هوای نفس نما و بدان که تو از دید
خداوند مخفی نیستی، دقت کن چگونه باید باشی.»
در این کلام نورانی امام جواد علیه السلام، پنج(5) مطلب اصول اخلاقی، مطرح گشته که هر کدام از آنها ترجمه و تفسیر می شوند:
1. صبر
لحظه لحظۀ سلوک اخلاقی مؤمن، در بستر صبر شکل می گیرد؛ به طوری که وی به
هر اندازه از مقام صبر دور باشد، افعال وی نیز ناقص تر می گردد؛ و از این
روی امام جواد علیه السلام فرمودند: «تَوَسَّدِ الصَّبْرَ؛ صبر را بالش خود
قرار بده.» این تشبیه از آن رو است که چون آرامش و قرار جسمی انسان، با
تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیازمند به تکیه گاهی
چون صبر است.
وقتی از رسول خدا صلی الله علیه وآله سؤال می شود: «ایمان چیست؟ ایشان می فرمایند: «الصَّبرُ.» (5)
زیباتر آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام راه رسیدن به لقای الهی را نیز صبر
می داند؛ آنجا که می فرمایند: «مَن صَبَرَ عَلَی اللهِ وَصَلَ إِلَیهِ؛ (6) هر که برای (وصال به) خدا صبر کند، به او می رسد.»
پس حقیقت آن است که صبر با هر نوعش (صبر بر گناه و معصیت یا صبر بر
مصیبت) بهترین بستری است که می تواند خواستگاه رشد جوانه های ایمان باشد.
2. فقر
از اموری که باعث تضییع عزّت برخی مؤمنان ضعیف الایمان می شود و یا در سلوک اخلاقی آنها خلل ایجاد می کند، فقر و مشکلات مادی است.
در نتیجه آن امام همام علیه السلام فرمودند: «اعْتَنِقِ الْفَقْرَ؛ (ای مؤمن!) فقر را در آغوش بگیر.»
به بیان دیگر اگر فقر و تنگدستی، تحمّل شود؛ اولاً، عزّت مندی مؤمن را به
همراه دارد و ثانیاً، مانع رشد اخلاقی و تکامل سالک نمی شود.
بر اساس حکمت و معارف توحیدی برخاسته از مکتب اهل بیت علیهم السلام، این
بند از روایت را به مفهوم دیگری نیز می توان تفسیر نمود؛ و آن اینکه انسان
سالک اِلی الله، «فقیر بالذّات» است، در مقابل خداوند متعال که «غنی
بالذات» است؛ و بر این اساس، خود را نیازمند و محتاج دانسته و بسیاری از
خودسریها و خودبینیهای او از بین می رود. بیان نورانی امام الموحّدین و
المتّقین حضرت علی علیه السلام در مسجد کوفه بیان گر همین مطلب است که می
فرماید: «مَولایَ یا مُولای! اَنتَ الغَنِیُّ وَ اَنَا الفَقِیرُ وَ هَل
یَرحَمُ الفَقِیرَ اِلَّا الغَنِیُّ؛ (7)مولای من ای مولای من! تو بی نیازی و من فقیرم و آیا ترحم می کند بر فقیر به جز کسی که بی نیاز است.»
3. دوری از شهوات
یکی از اصول مهم در راه کسب اخلاقیات، عدم دخالت شهوات در افعال و کردار
فرد می باشد؛ زیر خواسته های شهوانی، رنگ و بوی منیت و انانیّت دارد و
انسان را از کسب معارف حقّه الهی دور می سازد؛ حال آنکه امنیت مؤمن، قدم
نهادن در حریم الهی است؛ لذا امام جواد علیه السلام در ادامۀ وصیت خویش
فرمودند:
«ارْفَضِ الشَّهَوَاتِ؛ شهوات را به دور انداز و رها کن.» یعنی محور و اساس فعالیتهای مؤمن، خواسته های الهی است، نه امیال نفسانی.
4. مخالفت با هوای نفس
سخت ترین وادی، در مسیر کسب فضائل اخلاقی مخالفت و مبارزه با هوای نفس
است، در همین راستا و برای تبیّن بیش تر آن، رسول گرامی اسلام صلی الله
علیه وآله، مبارزه با هواهای نفسانی را «جهاد اکبر» نامیده است (8). اهمیت این مسئله بدان حد بوده که آن حضرت به همین مقدار کفایت نکرده و برای تبیین بیشتر آن فرموده اند:
«أَعْدَی عَدُوَّکَ نَفْسَکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ؛ (9) دشمن ترین دشمنانت، نفس تو است که در بین دو پهلوی تو قرار دارد.»
از اینرو، یکی دیگر از اصولی که امام جواد علیه السلام در وصیت اخلاقی
خویش بیان نمودند این کلام نورانی است که: «خَالِفِ الْهَوَى؛ با هوای نفس
مخالفت کن.»
رسول الله صلی الله علیه وآله در کلام نورانی دیگری، از مبارزه با نفس به
عنوان برترین جهاد یاد می کنند و می فرمایند: «اَفْضَلُ الْجِهَادِ أَنْ
تُجَاهِدَ نَفْسَکَ وَ هَوَاکَ فِی ذَاتِ اللهِ تَعَالَی؛ (10)
برترین جهاد این است که به خاطر خدای تعالی با نفس و هوای نفسانیت مبارزه
کنی.» به تعبیر دیگر، باید اولین کار و آخرین کار مؤمن، جهاد با نفس باشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام در این رابطه می فرمایند: «اَوَّل مَا
تَنْکِرُونَ مِنَ الْجِهَادِ، جِهَادُ أَنْفُسِکُمْ آخِرَ مَا تَفْقِدُونَ
مُجَاهَدَةُ أَهْوَائِکُمْ وَ طَاعَةُ اُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ؛ (11)
نخستین جهادی که آن را ناخوش می دارید، جهاد با نفسهایتان، و آخرین چیزی
که گُم می کنید، مبارزه با خواهشهایتان و اطاعت از اولی الأمرتان است.»
پس مخالفت با هوای نفس و صد البته رها نمودن شهوات، راه را برای وصال و لقای الهی هموار می سازد.
5. حضور در محضر الهی:
آنچه بیشتر از همه برای سالک اهمیت داشته و در تمامی لحظات نباید از آن
غافل باشد، دقت در این امر است که بداند، همیشه در محضر الهی به سر می برد،
و در مَنظر مرعای او است.
امام جواد علیه السلام فرمودند: «اِعْلَمْ أَنَّکَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ
عَیْنِ اللَّهِ فَانْظُرْ کَیْفَ تَکُونُ؛ بدان که در برابر دیدۀ خدایی و
متوجه باش که چگونه ای.»
گفتار نورانی ای که از حضرت امام خمینی رحمة الله به یادگار مانده است
نیز، احتمالاً برداشتی از این روایت امام جواد علیه السلام بوده است که
فرمودند: «عالَم محضر خدا است، در محضر خدا معصیت نکنید.»
بر اساس این بخش از گفتار نورانی امام جواد علیه السلام، می توان نتیجه
گرفت که یکی از عوامل گناه، می تواند غفلت از حضور در محضر الهی باشد.
سالک باید از دستوری که اهل سلوک، از آن با عنوان «مراقبه» یاد می کنند و
آن را مایۀ سعادت و رکن عمدۀ سیر و سلوک می خوانند، کمک بگیرد و در هر
لحظه و در هر جایی و در هر حالی که هست، همواره خود را در محضر الهی بداند
تا بدین ترتیب غفلت را که زمینه ساز گناهان و تخلّفات است، از وجود خویش
دور سازد.
امام صادق علیه السلام به اسحاق بن عمّار فرمودند:
«یَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لَا
تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ فَإِنْ کُنْتَ تَرَى أَنَّهُ لَا یَرَاکَ فَقَدْ
کَفَرْتَ وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یَرَاکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ
بِالْمَعْصِیَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیْکَ؛ (12)
ای اسحاق! به گونه ای از خدا بترس که گویا او را می بینی؛ هر چند تو او را
نمی بینی، ولی او تو را می بیند، و اگر معتقد باشی که او تو را نمی بیند،
بی شک به او کفر ورزیده ای، و اگر بدانی که او تو را می بیند و آن گاه در
حضور او معصیت کنی، بی تردید او را از بی ارزش ترین بینندگان قرار داده
ای.»
پس؛
الهی! به حق خودت حضورم ده، و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده.
الهی! چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم. (13)
پی نوشت :
1) تحف العقول، ابن شعبه حرانی، تصحیح استاد علی اکبر غفاری، ترجمه آیت الله کمره ای، جامعه مدرسین، قم، چاپ2، 1404ق، ص457.
2) تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص 302.
3) شرح الاشارات والتنبیهات، خواجه نصیرالدین طوسی، تحقیق استاد حسن زاده آملی، بوستان کتاب، قم، چ اول، 1383، چ 2، ص 1054.
4) بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، داراحیاءالتراث، بیروت، 1403 ق، ج 75، ص358.
5) میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ترجمه حمید رضا شیخی، 1379، چ دوم، 690، ص 2958.
6) بحارالانوار، ج 71، ص 90.
7) مفاتیح الجنان، اعمال مسجد بزرگ کوفه، مناجات حضرت امیرالمؤمنین، چ نبوغ، ص707.
8) جامع الصغیر، جلال الدین سیوطی، تصحیح احمد سعد علی، قاهره، 1373 ق، چ 4، ج 2، ص 85.
9) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 68، ص 64.
10) میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 2، ص854.
11) همان، ج 2، ص 851- 850.
12) اصول کافی، کلینی، تصحیح استاد حسن زاده آملی، مکتبةالاسلامیه، تهران، 1388 ق، ج 2، ص 55.
13) الهی نامه، علامه حسن زاده آملی، چ اول، بوستان کتاب، ص 4 و 3.